خواندم آن چه را که باید میخواندم

آهویی گم کرده ام دیدن تو بودی

میان دشت بی غم تو بودی

رسیدم تا به کوهت رفته بودی

پدر زین قصه از ما رفته بودی

سر آغاز شکفتن را از تو دیدم

محبت را .عشق را در تو دیدم

تو کوه صبر و ارامش بودی

تو از آدم سرودی تا خاتم

تو مثنوی عشق بودی

کلامت همچو راه هدایت

صدایت کوه استقامت

خدایت خواست آسمانی باشی

که جای تو بود آسمان ها

گرفتارم پدر زین خطای آدمانه

اسیرم کرده این زمین بی آشیانه

 

/آدم برفی/

نوشته شده در  پنج شنبه 92/7/11ساعت  11:59 عصر  توسط حسام الدین شفیعیان 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آخرین یادداشت در وبلاگ http://063.parsiblog.com/خوش آمدید
تازه مسلمان
بازاری و عابر
تواناییهای گوناگون انسان /شهید مطهری/
صدای شهید مهدی باکری
[عناوین آرشیوشده]